معرفی اجمالی شهرستان خلخال

شهرستان خلخال یک منطقه کوهستانی با طبیعتی بکر و بسیار زیباست که در جنوب استان اردبیل واقع شده است و مرکز آن شهر خلخال یا هروآباد است .

این شهرستان با دارا بودن 85 در صد از جنگلهای استان اردبیل از طرف شمال به شهرستان کوثر ، از شرق به استان گیلان ، از جنوب به استان زنجان و از غرب به شهرستان میانه  آذربایجان شرقی حدود می شود .

 

ادامه معرفی خلخال  ...

درباره وبسایت خلخالیم

وب سایت شخصی "خلخالیم" ( کلمه ترکی به معنی خلخال من ) بعنوان اولین وب سایت جامع شهرستان خلخال با رویکرد فرهنگی ، هنری ، اجتماعی ، از تاریخ 8 / 8 / 88 ( سالروز ولادت با سعادت امام هشتم ) افتتاح و کار خود را شروع کرده است .

این وبسایت در سایت ساماندهی پایگاههای اینترنتی ایران ، متعلق به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت گردیده و تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران می باشد .
وب سایت خلخالیم یک نشریه الکترونیکی است که متعلق به همه خلخالیهای دنیاست از دورترین روستاهای خلخال گرفته تا خلخالیهای خارج از کشور .

>> ادامه ...

از اینکه ما رو همراهی میکنید خوشحالیم و بینهایت از شما ممنونیم

تماس با ما

برای کامل تر و پر بار تر شدن سایت بی شک مشارکت شما همشهریان و دوستان عزیز  ضروری و لازم است . برای ارسال مطالب و یا برقراری ارتباط از اطلاعات زیر استفاده نمایید :
ایمیل  :  Info@khalkhalim.com  و  Masoud@khalkhalim.com
شماره موبایل : 09381687314

شماره تماس ثابت : 32420202 - 045

آدرس : خلخال - خیابان شهید بهشتی - ابتدای خیابان شهید مطهری

مدیریت سایت خلخالیم : مسعود شیرعلی پور

عضویت در سایت خلخالیم

از تمامی شهروندان عزیز خلخالی دعوت می کنیم با درج نام و نام خانوادگی خود اقدام به ثبت نام در سایت نمایند .

همچنین افرادی که مایل به همکاری با سایت هستند ، نوع کاربری آنها بعدا و با هماهنگی مدیریت سایت قابل ارتقاء بوده و امکان درج مطلب در سایت را خواهند داشت .

چنانچه به هر دلیلی گذرواژه خود را فراموش کردید , برای فعال سازی آن از لینکهای "بازیابی گذرواژه" یا "بازیابی شناسه" که در زیر فرم ثبت نام درج شده استفاده نمایید و یا بصورت دستی برای مدیریت سایت ایمیل ارسال نمائید

لازم به ذکر است که مشخصات شما نزد مدیریت سایت محفوظ خواهد بود


برای عضویت در سایت لطفا کلیک کنید ...

  • اخبار پایین صفحه
  • صفحه اصلی
  • فید خبرخوان
  • همه پایگاههای وب خلخال
  • جستجوگر ویژه

http://khalkhalim.com/images/stories/tablighat3/khalkhalkala.gif

http://khalkhalim.com/images/stories/tablighat3/banner-amagol-gif.gif



http://khalkhalim.com/images/stories/tablighat2/h_zendan1.jpg

آخرین اخبار و اطلاعیه ها

Home خاطرات داستان محمد قدسی شمس آباد و نجات خرس از تله
داستان محمد قدسی شمس آباد و نجات خرس از تله فرستادن به ایمیل
خاطرات

 

خاطره نجات خرس در بند , از زبان محمد قدسی شمس آباد

 

داستانی که روز چهارشنبه 19 فروردین 1388 اتفاق افتاده است و در یکی از نشریات چاپ شد و اما متن مطلب چاپ شده :

صدای پرهیجانش ، تا برسم در گوشم بود ، میخواست هرچه زودتر ماجرای آزاد شدن خرسی را که در روستایشان گیر افتاده بود برایم بازگو کند!

پافشاری و شوق بسیارش ، مرا برآن داشت تا هر چه زودتر خودم را به محل گفت و گو برسانم .یک گفت و گوی خوب و به یادماندنی .نامش محمد قدسی است از روستای شمس آباد،در منطقه خلخال .

در یک کارخانه نساجی در تهران کار میکند و گهگاه به روستایشان سری میزند شاید برای دمی آسایش .پدر و مادرش و خویشاوندانش آنجا زندگی میکنند ،جایی خوش آب و هوا و دنج .هفته پیش که به روستا رفته بود تا به دوستان و خویشان ،سری بزند یک روز از بامداد تا شامگاه برای نجات یک خرس ،این سو آن سو دویده بود و اکنون که برگشته ، بی درنگ خبرمان کرده بود تا برایمان ماجرا را بازگو کند :

 

دو روز مرخصی گرفته بودم تا برای کشاورزی به دهمان در خلخال ،روستای شمس آباد بروم .باغ ما نزدیک رودخانه قزل اوزون است .صبح که میخواستم به باغ بروم در راه از دور صدایی شنیدم ، با خودم گفتم گرازها هستند که دارن جفتگیری میکنند ، تا اینکه دیدم الاغی را که به درخت بسته شده بود ، یک صدایی در آورد و شاخه های درخت را از بیخ کند و فرار کرد ،با شتاب به سوی باغ دویدم ،دیدم که یک خرس در تله گیر افتاده است .

برای ما شهریها که تنها به دیدن سگ و گربه و موشهای خیابانی خو گرفته ایم ،دیدن خرس ،شگفت است ،با کمی ترس از او پرسیدم :به جز شما کسی دیگری آنجا نبود ؟

چرا .دو نفر باغبان هم رسیدند ،به من گفتند برو شکاربانها را بیاور ،آنها ترسیده بودند ، من هم گفتم باشه و خواستم نزدیک خرس نشوند تا من برگردم .راه یک ساعته را چند دقیقه دویدم و خودم را به ده رساندم ،یک لحظه نایستادم .وقتی برگشتم باغبانها از ترس رفته بودند بالای درخت !

در راه ماجرا را به کسی نگفتید یا از کسی کمک نخواستید ؟

در راه هر کسی پرسید ،چیزی نگفتم .به مادر هم نگفتم برای چه به خانه برگشته ام .مادرم میپرسید آتش زدی؟ چه کار کردی ؟ چی کشتی ؟ زنگ زدم جنگل بانی ، شماره محیط زیست را گرفتم .زنگ زدم گفتم زود مامور بفرستند که اگر 10 دقیقه دیر برسید شکارچیها خرس را میکشند .

چه برخوردی با شما داشتند به آسانی پذیرفتند ؟

منشی گریه میکرد و پیاپی میگفت تو رو خدا نگذارید بکشندش ،التماس میکرد .از سازمان محیط زیست ،آقای فرهودی گفتند همانجا بمان تا ما برسیم و با هم برویم باغ .به پاسگاه هم زنگ زدم .اول خواستم در ده بمانم تا مامورهای محیط زیست برسند ،ولی به فکرم رسید که دوتا شکارچی پایین باغ هستند .وقتی به ده میامدم با اسلحه دیده بودمشان .بنابر این با خودم گفتم ممکن است بفهمند و بروند سراغ خرس .پس به مادرم سفارش کردم به هیچکس چیزی نگوید تا مامورهای محیط زیست برسند ،بعد یک نفر را هم از ده همراه مامورها کند تا آنها را بیاورد تا باغ .

پس دوباره برگشتی باغ ؟

بله ،با سرعت از تیغ و خار و جاده ناهموار برگشتم باغ .یک شکارچی همان نزدیکی با اسلحه داشت کبک شکار میکرد با اینکه فصل تخمگذاری بوده ! صد متری خرس بود یعنی اگر پنج دقیقه پس از آگاه کردن مامورها برنمیگشتم همان شکارچی خرس را کشته بود ،پرسید صدای چیست ؟گفتم زنگ زدم مامور بیاید،او هم رفت اسلحه اش را پنهان کرد.

راستی چرا از همان باغ تلفن نزدی ؟

تلفن همراهم آنجا آنتن نمیداد ،وقتی هم برگشتم شکارچی موبایل داشت ولی نمیداد که زنگ بزنم و از مادرم بپرسم که چه شده ؟ با خواهش و التماس دوبار زنگ زدم ،3 هزار تومان برای 2 دقیقه از من پول گرفت .

چقدر طول کشید تا مامورها به باغ برسند؟

مامورها به باغ رسیده بودند ،یکی از اعضای شورای ده شماره تلفن همراهم را اشتباه میدهد تا برگردند و بروند .

حتی مامور پاسگاه را برمیگردانند .به او میگویند خبری نیست دروغ بوده .اما مامورها سرانجام با من تماس گرفتند و وقتی داد و فریاد من را شنیدند ،فهمیدند دروغ نیست .... سربازهای پاسگاه را هم همینجوری برگردانده بودند .

حالا در این مدت شما آنجا چه میکردی ؟

جلوی یک شکارچی و دوتا باغبان را گرفته بودم ،نمیگذاشتم جلو بروند که نکند خرس خودش را از ترس خفه کند .چون کابل دور گردنش بود و تنها شانسی که آورده بود ،کابل دوره گردنش گره خورده بود و از آن تنگ تر نشده بود ،وگرنه با آن تکانهای شدید حتما خفه میشد . دندانش شکسته بود و گرسنه هم بود .یک روز تمام توی تله گیر افتاده بود .

یک روز تمام ؟

فکر کنم , چون خرس ها شبها می آیند در روز جرات ندارند به باغها بروند .

تجهیزات مامورهای محیط زیست چه بود ؟ آیا تیر بیهوشی داشتند ؟

نخیر ،تنها تور داشتند .تور را بر سر خرس انداختند تا حواسش را پرت کنند ،بعد با یک وسیله که ما به آن "دهره" (چیزی شبیه داس که با آن چوب خرد میکنند ) میگوییم ،توانستیم کابل را ببریم . 4 تا تیر مشغی هم انداختند تا خرس بلند شود و فرار کند .

خرس بلند شد و با یک متر سیمی که دوره گردنش بود به سمت رودخانه رفت ،خودش را به آب زد ،چند دقیقه شنا کرد .رفت آن سوی آب و بعد رفت به کوه .محیط زیستی ها دوربین هم داشتند و از آغاز داشتند فیلم میگرفتند .

راستی یادم رفت بپرسم این ماجرا چقدر طول کشید ؟

از ساعت 9 صبح روز چهارشنبه ،19 فروردین تا ساعت سه و نیم یا چهار بعد از ظهر که سرانجام خرس آزاد شد .همه ده کم و بیش فهمیده بودند . نزدیک ساعت حدود شش ونیم ،از یک ده کناری چهارتا شکارچی با اسلحه فرستاده بودند . در همان محل ،داشتند میگشتند تا خرس را بکشند که من تهدیدشان کردم که دوباره مامورها را خبر میکنم . از ده خودمان هم شکارچی رفته بودند که خوشبختانه خرس را پیدا نکرده بودند .

پس از این ماجرا برخورد دیگران با شما چگونه بود ؟

هنگامی که به ده برمیگشتم ،به جای استقبال با ناسزا روبرو شدم .مادرم میگفت باعث شرمساری است که بچه من رفیق خرس باشد ! از جونورها دفاع میکنی ! عمویم میگفت اگه پسر من بودی با داس میزدم تا گردنت بپره .پدرم هم همین طور . انگار بجز خودشان نمیخواستند هیچ موجود دیگری وجود داشته باشد . پس از این که به تهران برگشتم ،یک ساعت به حال روز خودم و محیط زیست و طبیعتم نشستم گریه کردم

خرس ها چه آسیبی به روستایی ها میزنند ؟چرا همه میخواستند خرس را بکشند ؟

به چند دلیل نخست اینکه برخی به دنبال سود آن هستند ،روغن خرس گران است و دیگراینکه میگویند انگور و عسلها را میخورد و سوم اینکه داستانی کهن و بیشتر خرافی در دهمان وجود دارد که خرسی دختر بچه ای را را دزدیده است !

آنها میترسندند،میگفتند بگذار بکشیمش که عسل هایمان را خورده .تعجب کرده بودند که به بخاطر یک خرس 4 تا 6 تا مامور به ده بیاید ،میگفتند مگر خرس صاحب دارد ؟! مگر کبک صاحب دارد ؟!

یک خرس چقدر عسل میخورد ؟

مهم نیست ،اگر یک خرس مثلا 3کیلو انگور هم بخورد آیا باید بکشیمش ؟ مگر پول 3کیلو انگور برای یه روستایی چقدر میشود ؟ نه گداشتند کبک بماند ،نه گداشتند روباه بماند ،نه گداشتند خرگوش بماند ،نه گداشتند گراز بماند ،یا تله گداشتند یا سم یا مرگ موش . از این سمها کلاغ هم میخورد ،کبوتر هم میخورد ،گنجشک هم میخورد ،و همگی میمیرند .با خودخواهی همه جانداران را میخواهند نابود کنند .

خودخواهی یا نا آگاهی ؟

بیشتر نا آگاهی ،به مامورها گفتم این گناه شماست که روستایی ها اینگونه فکر میکنند . در راه ،کیلومترها بگردی کبک پیدا نمیکنی ،10روز بگردی خرگوش پیدا نمیکنی ،گراز نمیبینی . هر که را میبینی یک اسلحه دارد و میگوید جواز دارم .

اما به نظر من اگر یک کبک بخواند ،من هم سیر میشوم هم سیراب .

چگونه شد که این اندازه برای آزادی این خرس زحمت کشیدی ؟

کمی پیشتر در تلویزیون دیدم یک گربه در فرانسه ،بالای تیر گیر کرده بود ،از همه ی شبکه ها روند آزادسازی اش پخش شده بود حتی از تلویزیون ما .باعث ننگه که من با این تاریخم با این پیشینه ی درخشانم این گونه فکر کنم . نیاکان ما همه به طبیعت احترام میگذاشتند ،چون جانوران هم جان دارند .هنگامی که برای یک گربه که نسلش همه جا هست و نابود نشده ،این گونه رفتار میشود چرا ما که میخواهیم خرسی را که چند تا بیشتر نیست ریشه کن کنیم ؟ آدم بمیرد بهتر است تا این روز را ببیند که ایران دیگر خرس نداشته باشد .واقعا نا آگاهی ننگ است .

ولی شما آگاهانه و دلسوزانه برخورد کردید ،چه اندازه آزادی خرس برایت ارزش داشت ؟

خرس بیچاره یک روز تمام در تله بود ،گرسنه اش بود ،دندانش شکسته بود .باور کنید حاضر بودم مرا بخورد .مردم خودشان در طبیعتند ولی با طبیعت در ستیزند .به هر روی از انجمن "بیستون "و از " دیدبان یادگارهای فرهنگی – طبیعی " به ویژه سازمان محیط زیست خلخال و رئیس ارجمندش آقای فرهودی ،و همه کسانی که برای جانداران و طبیعت تلاش میکنند سپاسگزاری میکنم .در همه زندگی ام اگر یک کار سودمند هم کرده باشم فکر کنم همین کار بوده باشد .

بازگشت

 

آمار سایت

فرم ورود



logo-samandehi

برای بهره گیری از قابلیتهای گرافیکی صفحه لطفا از مرورگرهای مناسب استفاده نمایید