شهید نادر ایمانی

نام  : نادر

نام خانوادگى  : ايمانى

نام پدر :يعقوب

محل تولد: كلور

محل شهادت: شلمچه

تاريخ‌تولد  :03/02/1350

تاريخ شهادت  :05/12/65

نوع عضويت:  بسيجي

زندگینامه

شهيد نادر ايماني از مجاهدان مخلص و مومن و ظالم شكن واز دلسوختگان لقا الله بودند كه سال 1350 در كلور از بخش امام رود در خانواده مكتبي و متقي به دنيا آمدند. شهيد تحصيلات خود را تا دوم راهنمايي ادامه داد. از دوران نوجواني عشق وعلاقه خاصي به مذهب وفراگيري مسائل ديني داشت. فطرت خداجويش او را به مساجد مي كشاند وبا شركت در مجالس مذهبي و مطالعه كتب ديني سطح بينش خود را بالا مي برد. با شروع جنگ تحميلي روح نا آرام وخدائي او و احساس مسئوليت دفاع از انقلاب باعث شد علیرغم اينكه برادر ديگرش در راه هدف به شهادت رسيده بود، سنگر علم ودانش را ترك گفته وبه جمع بسيجيان خدائي پيوست. پس از ماهها نبرد خستگي ناپذير با دشمنان قسم خورده اسلام، به شهادت رسيده وبه جمع شهيدان راه الله پيوست.

روحش شا د وراهش مستدام باد.

وصيت‌نامه

بسمه تعالى

< كل شى‌ء هالك الا وجهه  >    هرچه كه سوى خدا نيست ، نيستى است .

انا لله و انا اليه راجعون          از اوييم و بازگشت همه مان بسوى اوست .

من توانستم در اين راه ثابت قدم باشم و حقم را در اين راه ادا نمايم و آمده ام كه اين اسلام را پرثمر كنم. آمده ام تا راه شهيدان را ادامه دهم و خداوند به من توفيق داد تا اين چند كلمه را در اين كاغذ بنويسم . وصيت شهيدان طورى است كه قلم عاجز در نوشتن آن است و من هم وقت كردم كه، چند كلمه اى بنويسم . اى مردم شهيد پرور ايران به شما توصيه مى كنم كه؛ راه اين شهيدان را ادامه دهيد . مگر اينطور نيست كه  گلوله اى  آدم را به شهادت مى رساند و من مى گويم اين گلوله ها مرا هر چه زودتر درگيرد ،كه من هم به آرزوى خودم كه شهادت است برسم . در آخر چند كلمه اى به پدر و مادر خويش وصيت دارم؛ تمنا دارم براى شهيد شدن من گريه نكنيد و افتخار كنيد كه چنين فرزندى را در اين راه بزرگ هديه داده ايد و تحويل جامعه نموده ايد .  پدر و مادر من ، اگر من بميرم براى من نقل و شيرينى بپاش كه چون فرزند تو، راه فرزند ديگرى تو را ادامه داده است . اگرمن مردم به برادر كوچكم بگو كه راه مرا ادامه دهد ،هرچند كه سن او كوچك است و خدا كند كه اين جنگ خانمان سوز هر چه زودتر به پايان برسد و ديگر به ديگران نرسد . مادرجان مى دانم كه براى من زحمت كشيده اى و بايد مرا ببخشى و شيرت را بر من حلال كنى و هرچند كه من كوچك بودم و حرفهاى شما را گوش نكردم و بايد مرا ببخشيد . مى دانم كه نصف شبها از خواب خودت بيدار مى شدى و مرا شير مى دادى و مرا به اين حد رسانده اى و بايد شيرت را بر من حلال كنى . سلام بر تو مادر عزيز ، مادرى كه شير پاك را بر فرزندت داده اى و فرزندت را در راه اسلام نثار كرده اى و اى مادر ديگر وقتت را نمى گيرم . اگر مادر جنازه من بدست شما رسيد مرا در پهلوى... دفن كنيد و اگر آنجا مقدور نشد در اطراف آن دفن كنيد و در آخر از شما معذرت مى خواهم كه حرف شما را گوش نكردم .

21/11/65والسلام