شهید نجفعلی معصومی

نام  : نجفعلى

نام خانوادگى  :  معصومى

نام پدر :كمال

محل تولد :  اندبیل

تاريخ‌تولد  :  40/03/02

تاريخ شهادت   :   62/01/22

محل شهادت:  فكه

نوع عضويت :   بسيجي

يگان خدمتي :  لشكر عاشورا

زندگينامه

شهيد در سال 1340 در يكي از روستاهاي خلخال  اندبيل در يك خانوادة مذهبي چشم به جهان گشود.وي بعد از گذراندن دوران طفوليت در سن هفت سالگي پا  به مدرسه گذاشت . در همان روستا شروع به تحصيل كرد و دوران ابتدايي را كه توام با رنج و مشقت زياد بود با موفقيت كامل به اتمام رسانده و براي ادامه تحصيل دوره راهنمائي وارد هروآباد شد تا اينكه به تحصيلاتش ادامه دهد .

زندگيش بدين منوال گذشت تا اينكه دوران راهنمايي را به اتمام رسانده و پا به دبيرستان گذاشتند و در رشته بازرگاني ادامه تحصيل نمود . وي در اين ايام بود كه انقلاب شكوهمند اسلامي ايران اوج گرفت وي براي اينكه انقلاب اسلامي ايران به پيروزي برسد فعاليت زيادي ميكرد .وي با دوستانش، بچه هاي روستا را در مسجد همان روستا جمع ميكردند از انقلاب  براي آنها صحبت ميكردند و بچه ها را براي به ثمر رسيدن انقلاب اسلامي مهيا مي كردند.تا اينكه انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد.

وي بعد از پيروزي انقلاب براي اينكه بتواند از دستاوردهاي انقلاب اسلامي حفاظت كند با كمك دوستانش انجمن اسلامي را در روستاي اندبيل تشكيل دادند و او هم يكي از اعضاي فعال انجمن بود .فعاليت زيادي داشت او همچنان به فعاليتش ادامه ميداد كه مردم او را به عنوان يكي از اعضاي شوراي روستا انتخاب نمودند.

در اين ايام بود كه رژيم بعثي صهيونيستي عراق جنگ را عليه ايران شروع نمود و نبرد بين حق عليه باطل آغاز شده وي براي اينكه بتواند در جنگ شركت نمايد، خود را با آموزشهايي كه در شهرستان خلخال ميدادند آماده كرده و چون او مي ديد كه اين جنگ همان كربلاي حسيني را زنده مي كند به اين خاطر به صداي هل من ناصر ينصرني امام لبيك گفته و به جبهه هاي حق عليه باطل شتافت و اين ايام ايشان سال چهارم نظري را پشت سر گذاشت و بعد از اينكه به جبهه اعزام شد 3 ماه در مريوان با بعثيان كافر مي جنگيد بعد از اتمام ماموريت به زادگاهش برگشت و مسئوليت پايگاه را با چند تن از همرزمانش به عهده گرفت.  بعد از چند روزي باز طاقت نياورد و باز هم به ياري رزمندگان در جبهه هاي حق عليه باطل شتافت، در اين موقع به بانسيران و  تنگه حاجيان رفت و در آنجا مشغول نبرد با كافران بعثي شد و اين بار هم سالم به زادگاهش برگشت و چون اين مدت كه به جبهه رفته بود بعد از آمدن باز هم به سنگر مدرسه رفته و با خواندن 2 ماه درس چهارم در شهرستان تبريز موفق به اخذ ديپلم شد و بعد از اخذ ديپلم در آموزش و پرورش شهرستان خلخال مشغول به كار شد و بعد از دو ماه باز هم تصميم رفتن به جبهه را گرفت و مي گفت من بايد بار ديگر به جبهه بروم چون تابحال نتوانسته ام در عمليات شركت كنم و ميگفت چرا من به جبهه نروم در حالي كه بهترين فرزندان اين امت مسلمان در جبهه هاي شهيد مي شوند مگر من از آنها بهترم؟بالاخره در بهمن ماه 1361 عازم جبهه شده بعد از گذشت مدتي عمليات پيروزمندانه و الفجر يك آغاز شد و روزي كه آرزوي ديرينه اش بود كه در يك عمليات شركت كند و در اين عمليات شركت نموده و در تاريخ 62/01/22 به درجه رفيع شهادت نائل آمد و بارسيدن به آرزوي ديرينه اش به خيل شهيدان پيوست .   روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

وصيت‌نامه

بسم الله الرحمن الرحيم

سپاس خداوندي را  كه مراخلق كرد وراه و روش ودفاع ازحق مظلومين رابرانسان نشان داد و به حق، رسولانى فرستاد كه آدمى را ازلجنزار، به والاترين مرتبه هاى انسانيت رهنمون نمود.

وقاتلوا فى سبيل الله الذين يقاتلونكم ولا تعتدوا ان الله لا يحب المعتدين.

كارزار كنيد درراه خدا با آنان كه با شمابجنگند وازحد درنگذريد زيرا خدا دوست ندارد تجاوزكاران را.

من هم مانند هزاران بسيجى و سربازو سپاهى به جبهه مى روم تا دين خود را نسبت به دين اسلام ادا نمايم. مى روم تا مانند هزارها برادرانمان كه شهيد شدند شهيد شوم. مى روم كه اگردرنزد خدا لياقت داشته باشم شهيد شوم چون، براى يك مسلمان حيف است كه در رختخواب با آسايش بميرد .چون بر يك مسلمان واجب است از دين خود دفاع نمايد و من هم مى روم تابدنم در راه دين اسلام قطعه قطعه شود.

من ديگر نمى خواهم بعدازاين زنده بمانم زيرا گناهان من سنگين است و دستورات متعال را به جاى نياورده ام و بعداز اين نمى خواهم زنده بمانم تابر گناهانم افزوده شود و سنگين تر گردد.همچنين من راهم را انتخاب كرده ام و نمى خواهم برگردم. چون خوب دريافته ام و برايم كاملا روشن شده است كه اين جبهه چيست و براى چه به جبهه آمده ام .چون دريافته ام كه اين جبهه، جبهه حق عليه باطل ميباشد و من راه حق راانتخاب نموده ام وبر عليه باطل مى جنگم تا فداى راه حق شوم.

اى پدرو مادر و برادران مهربان؛ مى دانم ازدلتان چه مى گذرد ولى چه بايد كرد چون انسان مسئوليت دارد و بايد مسئوليتش را انجام دهد و خودتان خوب ميدانيد كه مسلمان بودن چقدر مسئوليت برگردن انسان مى گذارد و من هم بايد اين مسئوليت را به اتمام برسانم و ازسوى ديگر مايليد با الهام گرفتن از قرآن، با شهيدشدنمان براى مردم الگو و نمونه باشيم. چون قرآن مى فرمايد:

وکذلك جعلناكم امة وسطا لتكونوا شهداء على الناس و يكون الرسول عليكم شهيدا.

و ما قرار داديم شمارا امتى وسط كه شاهد و گواه باشيد براى مردمآن طورى كه بود رسول شاهدبراى جهانيان.

آرى مسئله همين است كه ما در دنيا براى مردم دنيا و براى جهانيان الگو و نمونه باشيم و اسلام را برگوش جهانيان برسانيم و قسط و عدل را در جهان مستقر كنيم تا حكم قرآن در تمام شئون زندگى حاكم باشد.

و در آخر بگويم كه چه كشته شويم و چه بكشيم پيروز هستيم چون قرآن به ما مژده داده است و مى فرمايد:

و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين.

و درپايان، نابودى كفرو الحاد جهانى و پيروزى رزمندگان اسلام و طول عمر رهبر كبيرانقلاب راازخداوند منان خواهانم.

وضمنا دررابطه با شهادتم به پدر و مادر و برادرم و ديگر فاميلها مى گويم كه اگر خبر شهادت مرا شنيديد؛ گريه نكنيد وبا صبر و شكيبا باشيد تا مردم ازشما درس شكيبايى و صبر و استقامت رابياموزند.

به اميد پيروزى حق بر باطل

پاسداراسلام- نجفعلى معصومى